فسقل بچه

بدون عنوان

فسقل بچه توي صندلي ماشينش يا به قول خودش " سيت " نشسته و من شعر " ستاره چشمك زنون به من ميگه مهربون چرا هستي پريشون ، بيا بري م با شادي با هم  كنيم ما بازي بيا با هم بخنديم راه غمو ببنديم بيا سفر كنيم ما به سرزمين رويا با هم ديگه بخونيم ..... " مي خوانم و با فسقل بچه دست مي زنيم . فسقل بچه از توي سيت امر مي كنند مكررا " بابا دست بزن "
23 شهريور 1393

بدون عنوان

پشت میز کامپیوتر خانه مادری نشسته که سیبش از دستش می افتد پایین . صدا می زند : فاطمه سیبمو بده بخورم ! می پرسم کی بده ؟ می گه : فاطمه ! جمعه توی پارک می گفت : محبدعنی بیا پایین ( باباش بالای سرسره بود )
22 شهريور 1393

بدون عنوان

سر نهار دایی می گوید : فایزه خانوم نیامد . فائزه خانم آمد و کار فسقل بچه نشست . فسقل بچه هر ده ثانیه فائزه را نگاه می کند و می گوید " فایسه خانوم !"
22 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقل بچه می باشد